آرام آرام

ساخت وبلاگ
سردردهایی که امانم را بریده و حملات رعشه دستم که هر روز بیشتر می شوند و سرطان زبانی که هر آن خطر بازگشتش تهدیدم میکند ...فکر میکنم فرصت زیادی ندارم !ولی من از اول هم می دانستم فرصتی نیست. آنچه از آخرین دقایق من مانده پر از رنجی است که با روی بازدر آغوشش خواهم گرفت زیرا هر آنچه در همه زندگیم حقیقی شد تنها از رنج بود.تنها ترس من در تمام زندگی همیشه این بود که شایسته رنج خود نباشم و کاش کسی به من بگوید که امروز شایستهاین رنجم.چگونه می توان بی رنج عاشق شد؟ چگونه می توان بی رنج به شکوه و بزرگی رسید؟ ما با همه حقیقت در دستانمان متولد می شویم و این حقیقت آرام آرام هر روز بی صدا از لابلای انگشتان لرزانمان فرو می ریزد به دلیل همه ترس و حقارتی که در زندگی می پذیریم تا رنج نکشیم ؛ تا عاشقانه زندگی نکنیم.؛ رنج های زیادی در جهان من است.تنها برای همه آنچه که باید شهامت می داشتیم و می گفتیم و نگفتیم ؛ امروز به خودم اجازه میدهم و میگویم آنچه را که دیگران شهامت اندیشیدن به آن را حتی در قلب خود ندارند.بگذار آخرین کلماتم از عشق باشد. عشق آن نگاه ارزشمندی است که می توانی با آن همه جهان را از آن خود کنی و نه تنها خود که تمام انسان ها را از گناهانشان بازگیری و رها سازی.پس برو بی انکه بترسی حتی یک لحظه! بر مزارم بنویسید: آن دانه گندمی که بر زمین افتاد، به تنهایی رنج کشید و مرد. ولی مرگ او خوشه های گندم فردا را به صحراهای دنیا حتی در آفریقا ؛ نیجریه یا اکوادور و هر سرزمین خشک و بی آب و علفی هدیه خواهد کرد.در این آخرین لحظه با خود می اندیشم آیا شگفت انگیزترین چیز در مورد ما انسانها این نیست که حتی با آگاهی از در چند قدمی بودن مرگ، همچنان بالاترین انگیزه و تلاش ما نه بیشتر زنده ماندن بلکه یافتن معنایی آرام آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 14:09

سردردهایی که امانم را بریده و حملات رعشه دستم که هر روز بیشتر می شوند و سرطان زبانی که هر آن خطر بازگشتش تهدیدم میکند ...فکر میکنم فرصت زیادی ندارم !ولی من از اول هم می دانستم فرصتی نیست. آنچه از آخرین دقایق من مانده پر از رنجی است که با روی بازدر آغوشش خواهم گرفت زیرا هر آنچه در همه زندگیم حقیقی شد تنها از رنج بود.تنها ترس من در تمام زندگی همیشه این بود که شایسته رنج خود نباشم و کاش کسی به من بگوید که امروز شایستهاین رنجم.چگونه می توان بی رنج عاشق شد؟ چگونه می توان بی رنج به شکوه و بزرگی رسید؟ ما با همه حقیقت در دستانمان متولد می شویم و این حقیقت آرام آرام هر روز بی صدا از لابلای انگشتان لرزانمان فرو می ریزد به دلیل همه ترس و حقارتی که در زندگی می پذیریم تا رنج نکشیم ؛ تا عاشقانه زندگی نکنیم.؛ رنج های زیادی در جهان من است.تنها برای همه آنچه که باید شهامت می داشتیم و می گفتیم و نگفتیم ؛ امروز به خودم اجازه میدهم و میگویم آنچه را که دیگران شهامت اندیشیدن به آن را حتی در قلب خود ندارند.بگذار آخرین کلماتم از عشق باشد. عشق آن نگاه ارزشمندی است که می توانی با آن همه جهان را از آن خود کنی و نه تنها خود که تمام انسان ها را از گناهانشان بازگیری و رها سازی.پس برو بی انکه بترسی حتی یک لحظه! بر مزارم بنویسید: آن دانه گندمی که بر زمین افتاد، به تنهایی رنج کشید و مرد. ولی مرگ او خوشه های گندم فردا را به صحراهای دنیا حتی در آفریقا ؛ نیجریه یا اکوادور و هر سرزمین خشک و بی آب و علفی هدیه خواهد کرد.در این آخرین لحظه با خود می اندیشم آیا شگفت انگیزترین چیز در مورد ما انسانها این نیست که حتی با آگاهی از در چند قدمی بودن مرگ، همچنان بالاترین انگیزه و تلاش ما نه بیشتر زنده ماندن بلکه یافتن معنایی آرام آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 20:26

 

پاکتی بفرست با زیباترین تصویرت ...

و به پیوست با احترام برایم عینکی بفرست با نمره ای که درخور چشمهایم باشد

پشت پاکت ، بزرگ با خطی خوش بنویس :

برسد به دست مردی با موهایی سپید که چشمهانش سو ندارد ...

 

 

آرام آرام...
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 21 فروردين 1399 ساعت: 20:11

آخرین پُک سیگارمو میکشم و تو ...
هیچ وقت نمیفهمی که من چی کشیــــــــــدم نسیم !

آرام آرام...
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 49 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44

من 40 هزار ساله که عاشقتم ...من عاشقت بودم همون موقع که توی جيبم سکه ی پادشاه هلند بود!همون موقع که یه مرد بودم مرد دریا...یه روز موج خونمو خراب کرد و من هنوز از موجای بلند می ترسم!من عاشقت بودم ،از ه آرام آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 72 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44

وقتی تو نیستی زندگی بی دلیل است و حماقتم سر می ریزد از صبرم
از و قتی که تو رفتی،کافر شده ایمانم!
به تاراج بسته مرا...
هرز می رود بی تو تمام مردانگیم...

آرام آرام...
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 56 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44


زیر چشمی پاییدم سر تا پایش را
خسته و درهم شکسته،با چروک های بسیار
فخر میفروشد به کوچه های پایین شهر پیرمرد
او که تا دیروز ،در راه خانه با همه میگفت و میخندید
آهسته از کنارم گذشت
بی آنکه جواب سلامی بشنوم...

آرام آرام...
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 51 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44

 

عزیزم نفس ، فراموش نکن که بیشتر آدم بزرگ ها وقتی از مادر متولد می شدند مادری که برایشان مادری کند نداشته اند!

می دانی ؛ مادر شدن به آن آسانی ها که تو فکر می کنی نیست...

این را من طمئنم!

در گذشته مادر چند جوجه رنگی،ماهی و یک دو جین سگ بوده ام...

دردها دارد مادر ...

 

آرام آرام...
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 64 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44

در میان راه به باد میدهیم رویاهایمان را پا پس می کشیم از باورهایمان و میخندیم به نداشته هایمانتو و من این را از گذشته به ارث برده ایم نسیم...تو و من نیاموخته ایم که زندگی چیست و چه می تواند باشد!تو و آرام آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 63 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44

دخترم نفس داستــــــان روزهای من ، از زبــــان کودکی مجرم است ...کودکیکه شلوارش را خیـــــس می کندو اصــــــرار می کند که : " آب است ""به خدا آب است"امشب که گذشت ...فردا شاید صادقانه اعلام کنمکه این ن آرام آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت آرام آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matrooke بازدید : 66 تاريخ : شنبه 20 بهمن 1397 ساعت: 8:44